چکیده
این گفتوگو، به رمز و راز محدودیت مکاتب فلسفه اسلامی و تنوع مکاتب فلسفه غربی میپردازد. مکاتبفلسفهاسلامی عمدتا منحصر به مکتبمشائی،اشراقی و حکمتمتعالیهاست.
اما در غرب، فلسفههایی که در اروپا مطرح میشد، صرفنظر از اختلافات و کشمکشهایی که با کلیسا داشتند، بیشتر صبغه مشّائی داشت و از کتابهای ابنسینا گرفته شده بود. فلسفه توماس آکوئیناس از آن جمله است. پس از دوران رنسانس، مبانی فلسفی بهطور کلی زیر سؤال رفت و گرایشهای مادی مطرح شد و کمکم مکاتب ماتریالیستی پدید آمد.
از اینرو، چون در جوامع غربی، اختلاف فلاسفه در مبانی و بین اثبات ماده و ماورای ماده بود، مکاتب فلسفی زیادی گسترش پیدا کرد و فلسفهها بیشتر فرد محور شدند، ولی در عالم اسلام چون فلسفه در خدمت دین بود، اختلافات بیشتر در روشها بود و تفاوت سه گرایش عمده فلسفه اسلامی در روش آنهاست، بر خلاف مکاتب فلسفه غرب که علاوه بر اینکه به روش واحدی پایبند نیستند، در مسائل هم دچار اختلاف و پراکندگیاند. در عین حال، آشوب فکری در فلسفه غرب که نتیجه دو عامل، کنار گذاشتن منطق، به ویژه منطق ارسطویی و رها کردن مبانی دین بود، از جمله عوامل تکثر مکاتب فلسفی غربی است.